جدول جو
جدول جو

معنی تتن تتن - جستجوی لغت در جدول جو

تتن تتن
(تَ تَ تَ تَ)
نوعی از موازین قدما در تقطیع شعر، بجای تقطیع آن به ارکان عروض معمولی:
بر بحر مضارعست شعرش
طق طاق تتن تتن تتاطق.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تن تن
تصویر تن تن
در علم عروض معیاری برابر دو هجای بلند، تن تنن، تن تننا، کنایه از نغمه، سرود، آواز، برای مثال به چنگ و تن تن این تن نهاده ای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمه ش چو هواست (مولوی۲ - ۱۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تن تنن
تصویر تن تنن
تن تن، در علم عروض معیاری برابر دو هجای بلند
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
شهر و بندری است در چین که در کنار په ای هو واقعاست و 1800000 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز مهم صنعتی است (ذوب و تصفیۀ فلزات، محصولات شیمیائی، نساجی و مواد غذایی). در سال 1857 میلادی در این شهر قراردادی به امضاء رسید که کشور چین به روی اروپائیان بازگردید و همچنین در سال 1885 میلادی قرارداد صلح فرانسه و چین در آن شهر امضاء شد و در سال 1900 میلادی این شهر بوسیلۀ گروه انترناسیونال اشغال گردید. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تین چین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ نَ)
تن تن. تن تننا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به این دو کلمه شود، وزن اجزای آواز موسیقی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تن تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَمْ بِ تَ)
کس به کس. کس بعوض کس. (ناظم الاطباء). فرداً فرد. یک یک:
چنین گفت با مویه افراسیاب
کزین پس نه آرام جویم نه خواب
مرا اندرین سوگ یاری کنید
همه تن بتن سوگواری کنید.
فردوسی.
بفرمود تا هرکه دانا بدند
بگفتارها بر توانا بدند
به نزدیک قیصر شدند انجمن
بپرسید از ایشان همه تن بتن.
فردوسی.
همه نامداران آن انجمن
گرفتند نفرین بر او تن بتن.
فردوسی.
چو بشنید گفتار او انجمن
پر اندیشه گشتند از آن تن بتن.
فردوسی.
گر بقدر سوزش دل چشم من بگریستی
بر دل من مرغ و ماهی تن بتن بگریستی.
خاقانی.
- جنگ تن بتن، از فنون جنگهای پیشین است که به ضرورت، جنگاوران از سنگرها و قلاع نظامی بیرون می آمدند و بصورت مغلوبه و یورش در یکدیگر می آویختند و کشتار می کردند و در اینگونه جنگها دیگر فرامین فرماندهان پس از صدور فرمان یورش بی اثر می شد و هرکس به ابتکار خود از خویشتن دفاع و یا به دشمن حمله می کرد و تلفات در این نوع نبردها بیش از سایرجنگها بود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) :
در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب
در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است.
انوری (از آنندراج).
، وزن اجزای آواز موسیقی. (فرهنگ فارسی معین) ، از ارکان تقطیع. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن تن
تصویر تن تن
وزن اجزای آزاد موسیقی، از ارکان تقطیع، نغمه سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن تن
تصویر تن تن
((تَ تَ))
وزن اجزای آواز موسیقی، از ارکان تقطیع، نغمه، سرود
فرهنگ فارسی معین
نخ اولیه در بافندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان تکان
فرهنگ گویش مازندرانی
تند تند، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی